صدای پای بارون...
صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...
دلم را سپردم... دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بود و کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؟ یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است؟ یکی گفت: چرا نور اینجا کم است؟ و آن دیگری گفت:و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است؟! و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه گفتم:خدایا؛ تو قلب مرا می خری؟؟ و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست و من روی آن در نوشتم ببخشید دیگر برای شما جا ندارم از این پس به جز او کسی را ندارم...
نظرات شما عزیزان:
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |