صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

یه چندروزی رفته بودیم پابوس آقام امام رضای غریب.

خیلی خوش گذشت

اصلاً پات که به حرم باز میشه سرتاسر وجودتو آرامش می گیره... نگاهم مات گنبد بود و دیگه هیچی نمی خاستم. فقط گلوله های اشک بود که از گونه هام جاری می شد... دلم می خاست می شد تا ابد پیشش بمونم...همه  حرفایی که این چندوقت روی دلم سنگینی می کردو براش گفتم... می فهمیدم که داره بهم گوش میده... روز اولو فقط تو بهت آرامش و جذبه  حرم گذروندم و روزای بعد سعی کردم انرژی رو برای گذروندن یه سال دیگه ذخیره کنم...هیچ جا مثل بودن توی  حرم علی بن موسی الرضا آرومم نمی کنه.

آقاجون؛ دلمو گره زدم به پنجرت دارم میرم

قول بده تا برمی گردم گره ها رو وا کنی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 29 اسفند 1391برچسب:,ساعت 15:46 توسط emertat| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



گرافیک - دندانپزشک - مطالب علمی - تراکتور | خشم